-
پدیده نوظهور «امپراتوریهای بدون مرز»
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 23:58
آنچه اتفاقات سیاسی اخیر منطقه آشکار ساخت اینست که پدیده جدیدی در حال شکل گیری است و آن «امپراتوریهای بدون مرز» می باشد. مانند حمایت جهانی از جنبش سبز و نیز انقلاب مردمی کشورهای عربی و جنبشهای برخاسته از دل سرزمینهای اروپایی و غربی. امپراتوریهای بدون مرز گویای این است که هرجا مردمی برحق بپا خیزد، بدون توجه به زبان و...
-
اخلاق قدرتگرا در برابر اخلاق اومانیستی
شنبه 10 مردادماه سال 1388 09:29
اخلاق قدرتگرا و اخلاق اومانیستی چند روز پیش کتاب انسان برای خویشتن اریک فروم را خواندم.کتابی که در آن سعی شده است علاوه برشرح انواع اخلاق و ایمان توضیح و مقایسهء آنها باهم واینکه فضیلت چیست و برای شناخت انسان از کجا باید شروع کرد،شرح مفصلی نیز دربارهء تفاوت بین مزاج و منش داده وجهتگیریها را در شخصیت شناسی مشخص نموده و...
-
غم نانم نیست!!!!
سهشنبه 23 تیرماه سال 1388 19:23
غم نانم نیست غم ایمانم هم که شکم میسازد به شبی بی نانی و یکی توبه شب شوید از پیشانی ننگ بی ایمانی! من در این رنجستان دهر بی سر انجام غم انسانم هست غم انسانم هست! . . .
-
دلسوزی های بی رحمانه!
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 11:25
متن زیر از وبلاگ مشاور و مشاوره www.11118.blogsky.com آورده شده است. گاهی در دور و بر خود به افرادی بر می خوریم که میگویند:«ایکاش پدر و مادرم در حق من این دلسوزی را نکرده بودند.» راستی منظور از این دلسوزی چیست و چرا این افراد از اینکه اجازه داده اند دیگران در موردشان دلسوزی کنند پشیمانند؟ اگر در مورد این افراد دقت...
-
وجود درمانگری(مقاله ای در شناخت درمان وجودی)
یکشنبه 10 خردادماه سال 1388 09:37
دوستان عزیز می توانند جهت استفاده از مطالب دیگر این جانب در مورد مشاوره به وبلاگ دیگر این جانب با عنوان مشاور و مشاوره(مشاوره کاربردی در مورد همه چیز) به آدرس زیر مراجعه کنند: www.11118.blogsky.com در ضمن استفاده از مطالب و درج آنها در جاهای دیگر با درج منبع بلامانع می باشد تاریخچه فلسفه وجود: فلسفه وجود ابتدا به...
-
گلایه از خدا!
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 18:40
صدایت می کنم ای ناخدای کشتی قلبم صدای این شکسته قلب محزون وپریشان را که از دریای بد نامی صدایت می کند بشنو صدای نا امیدی را که در چنگ خروش سهمگین بحر رسوایی گرفتار است و هر گاهی صلایت می زند بشنو صدایت می کنم ای باغبان گلشن قلبم صدای ناله پژمرده نوگل را که در دست خزان نا مرادیها گرفتار است و هر دم ضربه شلاق سرما می...
-
من آبستن اندیشه ام!
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 10:37
مدتی پیش تصمیم گرفتم که دیگر چیزی ننویسم. نه شعری و نه قصه ای. از همه بریدم، حتی از خودم و در گوشه ای از اتاق دانشجویی کوچکم که بیش از یک سوم آن هم مال دوستان هم اتاقیم است، خودم را با کتاب و جزوه هایم به بهانه امتحانات پایان ترم مشغول کردم. چند روزی گذشت کم کم داشتم به خود فریبی نوینی که خودم را گزفتار آن کرده بودم...
-
خودآگاهی زنان نخستین گام مبارزه علیه خشونت!
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 13:00
عظیم حسن زاده: 25 نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان تنها نمادی است بی روح و کورسویی است بی رمق در تاریکی و ظلمات بشر در هزاره جدید. خشونت علیه زنان چنان پدیده بارز و آشکاری است که گر به هزار زبان هم گفته شود نامکرر است. بی شک ساز و کارهای ساختاری و نهادینه شده قدرت تحت هر نام و عنوانی بستری از نابرابری را...
-
از پدرم!«رابطهء شهرت و قدرت و خدمت»
شنبه 18 آبانماه سال 1387 18:26
چند روزی بود مسئلهء استیضاح کردان و مسائلی که پیش و پس از آن اتفاق افتاده بود دارد اتفاق می افتد، ذهنم را مشغول کرده بود. سنگینی ناباوری تا بدان جایی بود که فشار مغزم را از کار انداخته بود. شبها قبل از خوابم همیشه به این موضوع فکر میکردم که چرا عالم سیاست چنین بیرحم است ، که یکی را ناشایست به مسند میناشند و دوباره هم...
-
آواز گنجشکها، مجیدی، و تقابلها
سهشنبه 7 آبانماه سال 1387 11:35
دیشب در یکی از سالنهای « سینمایی! » خوابگاه کوی دانشگاه تهران فیلم سینمایی آواز گنجشکها به کارگردانی آقای مجیدی کارگردان پر آوازه و بینالمللی(!) ایران اسلامی پخش و با حضور آقایانی همچون علی معلم، کاشانی (نویسنده فیلم ( و همچنین خود آقای مجیدی نقد و بررسی(!) شد و آقای معلم به سؤالات دانشجویان حاضر در سالن، هم از طرف...
-
خاتمی، چگونه و چرا!
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 09:16
شاید زمانی که سید محمد خاتمی دورهی دوم ریاست جمهوری خود را داشت به پایان میبرد و خود را برای خداحافظی با «نام ریاست جمهوری» آماده میکرد، اذهان جامعه جهانی مشغول معادلات خویش برای پیش بینی جانشینی بجای وی بود که گامی فراتر از او نهاده و با شعاری جدیدتر و والاتر از «گفت و گوی تمدنها» باز امیدی (هرچند خیالی و زود گذر)...
-
دوگانگی علم - عمل و زیست جهان فراموش شده!
شنبه 27 مهرماه سال 1387 11:53
مطلب زیر از دوست عزیم «عظیم حسنزاده» دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی گرایش پژوهشگری دانشگاه تهران میباشد . دوگانگی علم - عمل و زیست جهان فراموش شده! میان دو راه (با سکون روی نون)، عرصه ای است که میان دوگانگی های ذهنی بشر قرار می گیرد. میان دو راه حرکت از این راه و رسیدن به راه دیگر نیست. میان دو راه برشی است میان دو...
-
ما و خدا
شنبه 20 مهرماه سال 1387 12:12
مدتی پیش کتابهای گفتگو با خدای نیل دونالد والش را مطالعه کردم،نه تنها برایم مفید بود بلکه باعث ایجاد نوعی اندیشه ’جدید وبینشی نو در روابطم با خود و طبیعت و انسانهای دور و برم همچنین خداوند و بهشت و جهنمی که بنام او برای خود ساخته ایم شد، تا اینکه چند روز پیش کتاب دوستی با خدای وی را نیز شروع به مطالعه کردم . کتاب...
-
از پدرم!«فرزندم بگذار عشق وجودت را فراگیرد!»
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 12:19
روزی با پدرم از جایی میگذشتیم! عده ای را دیدیم که به طرف خانه ای میدویدند! نزدیک رفتیم از داخل خانه صدای ناله و شیون به گوش میرسید. پدرم دست مرا در دست خودش فشرده و همراه هم وارد خانه شدیم!همه به احترام ورود پدرم آرام کنار رفته و راه راباز کردند!وارد اتاق شدیم،در وسط اتاق نعش بیجان مرد جوانی را دیدیم که پدر و مادرش بر...
-
از پدرم!«نماینده سیلی مردم خوداست بر چهرهءدولت!»
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 13:47
روزی با پدرم از شهری میگذشتیم. سر راه خودمان نرسیده به میدان اصلی،به جمعی بر خوردیم که گرد هم آمده و در مورد موضوعی بحث میکردند؛ نزدیکتر رفتیم، پدرم از جریان جویا شد. یکی که از همه ناراحت تر به نظر میرسید گفت:«مدتیست در این محل به مشکلی بر خورده ایم که تنها به دست نمایندهء شهرستان حل میشود ولی ایشان نه تنها مارا نمی...
-
از پدرم!«گاهی میتوان مراد خودرا در پایین ترین نقطه از گیتی یافت»
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 21:24
روزی با پدرم به باغمان که تقریبا خارج از روستایمان قرار داشت رفتیم. من،طبق عادتم تا بباغ رسیدم به طرف درخت گردویی که قبلا" گردوهایش را چیده بودند رفتم تا شاید از مانده های گردو بتوانم چند تایی بچینم. تا به زیر درخت رسیدم چشمانم را به بالاترین نقطهء آن دوختم ،اما متاسفانه چیزی پیدا نکردم! رویم را به طرف پدرم بر...
-
از پدرم!«گاهی فراموش میکنیم که فراموش شده ایم»
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 13:21
روزی با پدرم از جایی میگذشتیم؛پدر پسری که آشنای پدرم هم بود از افسردگی پسرش شکایت میکرد و میگفت:چند وقتیست که پسرم گوشه گیر شده و نه حرفی میزند و نه کاری انجام میدهد همه اش یا خواب است یا در خود فرو رفته؛ پیش دکتر هم بردیم اما داروهای او نیز جواب نمیدهد و وضع همانگونه است! پدرم گفت:مرا پیش او ببرید! ومارا پیش او...
-
از پدرم!«فرزندم خودرا آویزهء دار تاریخ نکن!»
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 12:42
روزی با پدرم شاهد اعدامی بودیم که همه میدانستند آن فرد بی گناه است هما اسیر دست سیاست و قربانی راستی و پاکی خود شده بود. با آنکه همه حتی جوخه های اعدام و صادر کننده حکم هم میدانستند او بیگناه است و حاضرین آرام گریه میکردند ولی از دست هیچ کسی کاری بر نمی آمد! تنها کسی که تا آخرین لحظه تبسم بر لبانش نقش بسته بود فرد...
-
از پدرم!
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 12:12
روزی با پدرم در سطح شهر مشغول قدم زنی بودیم؛تقریبا بین میدان بالا و میدان پایین صدای داد و فریاد و فحش به گوش میرسید!نزدیکتر شدیم و پدرم از علت آن جویا شد؛یکی که ناراحت به نظر میرسید گفت:«فلانی را که شهره به دیوانگیست تحریک کرده اند و درگیری صورت گرفته.» باز هم نزدیکتر رفتیم دیدیم دست و صورت بیچاره-به ظاهر دیوانه-پر...
-
از پدرم!
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 20:29
روزی با پدرم از روستاییمیگذشتیم؛عده ای در وسط میدان روستا جمع شده و در حال صحبت با هم بودند. نزدیک شدیم و پدرم از یکی جریان را جویا شد. یکی گفت داماد فلانی معتاد شده و اصرار دارد طلاق دخترش را از او بگیرد! پدرم به پدر دختذر نزدیکتر شده وسلام کرد.پدر دختر تا پدرم را دید با خوشحالی گفت:«سلام ! خداوند ترا از کجا رساند؟»...
-
دموکراسی یعنی حکومت همه بر هیچ!
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 20:46
سرگرم بحث با یکی از دوستان پیرامون دموکراسی و شکلهای آن بودیم که یکی ازدوستان دیگرم گفت: اصلا تو میتوانی دموکراسی را تعریف کنی؟ خواستم بگویم دموکراسی یعنی حکومت اکثریت بر همه. دیدم تعریف جامع ای نیست! اکثریت یعنی چه و منظور از همه چیست؟ خوستم بگویم ناگهان سخن آن حضرت که فرمود «کلکم راع و کلکم عن رعیته مسئول» یادم...
-
برخیز بنگریم!
دوشنبه 24 تیرماه سال 1387 00:50
برخیز تا به دیده خونبار بنگریم برنعشهاى خفته سر دار بنگریم بر بلبلان یخزده در گرمگاه کین بر نوگلان بندى هر خاربنگریم بر کشتگان دشت شقایق بچشم خون برشاهدان قدسى بى یار بنگریم بر قبله گاه اول و آخر زمان عشق در دستهاى فتنه بیدار بنگریم درسوزگاه سینه گلزار دین حق آتشفشان سردى بازاربنگریم ایکاش چشم بسته انسان نخفته بود...
-
صبر باید
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 00:14
با پرستوى اسیر آن شکسته بال و پر آن به کنج محبس و زندان چندین فتنه بند گو که سر بر در به دیوار قفس اینچنین با یاس و حسرت،نا امید برنکوبد،صبر باید اندکى لحظه آزادى و پرواز نزدیک است!
-
یاشاسین انسانلیق!
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 09:37
گئجه دیر چئورمده نه ایشیق وار نه ده سس! داها بوندان سونرا بو قارانلیق گئجه نین باغرینی هئچ بیرایشیق یارمایاجاق داها بو کوهنه-قوجا دونیامیزا، بیرایشیق ساچمایاجاق بیرگونش دوغمایاجاق! گو ءیون اولدوزلارینین گو ءزلرینی قارا او ءرتوک او ءرتوب و آیین آغ اوزونو قورخو توتموش یئنیدن! حاتتا بایقوشلاریدا.! داها سارلاردا اوچا بیمه...
-
باید رفت
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 11:46
در کنار حرم کهنه و متروک دلم، روی بامی تنها، کفتری هست غریب. خسته از راه سفرهای دراز؛ بال وپرسست وبزیر؛ نفسش بند ولی، دیده افق را نگران! ****** ****** ****** ره بسی حادثه آبستن، افق نا معلوم! ولی از حادثه باید بگذشت؛ وسفر باید کرد؛ و بسوی افقی بس روشن، ره خود باید برد! ****** ****** ****** کفتر خسته دل، میکشد پای ازین...